-
لحظه ها
پنجشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1390 14:09
هو امعشوق لحظه ها با هم پیوند می خورند و آدم ها را در کنار ثانیه های مبهم عشق تنها میگذارند ثانیه ها هم دیگر مفهوم عشق را نمی فهمند و عجب دردی است تنهایی دل سپردن و از سر سپردگی مردن............................ در میان ثانیه های پیوند خورده ات آن زمان که تنها ترینی اگر به عشق رسیدی و مرداریدی را هدیه به گونه هایت دادی...
-
یادمان رفت ...............
شنبه 3 اردیبهشتماه سال 1390 19:57
و خدا همین نزدیکیست شاید پشت پرچین خیال و چه ساده از دست رفته ایم یادمان رفته است که بعد از تمام دغدغه هایمان اوست که صادقانه و عاشقانه بدون در نظر گرفتن تمام پستیمان ما را در آغوش میکشد و منه خسته از روزگار را آرام میکند و من چه ساده از یاد میبرم که اوست تمام زندگیم.................
-
پنجره
پنجشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1390 18:19
ای پنجره ی شوق چرا بسته شدی..... نکند نیز تو هم از من خسته شدی..... باز دوباره پنجره ی دلم بسته شد............. باز خسته ام آسمان دلم ابری است تکیه بر دیوار زدم دیوار هم دیگر نیست این بازی روزگار یعنی چه پنجره دیوار شد دیوار نیست..................................
-
عشق و نفرت
جمعه 26 فروردینماه سال 1390 01:07
بادها میوزند و هیچ صدایی نیست درخت صنوبر هنوز هم غمگین است من ... ماه....... تنهایی....... فاصله نبودن ها کوتاه است و در دنیای من بین آدمک ها مردن آدم ها مانند دل شکستن خنده دار است و چه فاصله ی کوتاهی ست میان عشق و نفرت
-
سفلگر
شنبه 20 فروردینماه سال 1390 19:56
آنگاه که سفلگر فهمید عشقش همان خاک زیر دستان اوست بر روی گردونه ی سفالگری اش آنچنان عاشقانه با گلش بازی کرد تا به خاک جان بخشید
-
سفالگر
شنبه 20 فروردینماه سال 1390 19:54
هنگامی که سفالگر فهمید عشقش همان خاک زیر دستانش است آنقدر روی گردونه ی سفالگری با عشق با آن بازی کرد تا به خاک جان بخشید و چه ساده است بازی میان بازیچه شدن و عشق
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 فروردینماه سال 1390 23:04
خداوندا : تقدیرم را زیبا بنویس کاری کن آنچه تو زود خواهی من دیر نخواهم و آنچه تو دیر خواهی من زود نخواهم ... "دکتر علی شریعتی"